هرم عفاف از حیا تا حجاب

مرکز خرید پوشاک اسلامی ایرانی گل یاس YASSIF.IR

هرم عفاف از حیا تا حجاب

خلاصه:انسان موجودي متفکر در چرخه هستي است که نظام فکري متناسب با اهداف آفرينش و جهان‏بيني خود را دارد و رفتارها و ديدگاههاي او برگرفته از نوع نگرش اوست. جامعه انساني نيز شکل‏گرفته از انسان‏هاي هدفمند است که در سايه باورها و دانسته‏هاي خويش گام‏هايي جهت رسيدن به هدف و مطلوب خود برمي‏دارند. نگرش چه مثبت باشد و چه منفي، هدايتگر منش و روش انسان است.
انسان موجودي متفکر در چرخه هستي است که نظام فکري متناسب با اهداف آفرينش و جهان‏بيني خود را دارد و رفتارها و ديدگاههاي او برگرفته از نوع نگرش اوست. جامعه انساني نيز شکل‏گرفته از انسان‏هاي هدفمند است که در سايه باورها و دانسته‏هاي خويش گام‏هايي جهت رسيدن به هدف و مطلوب خود برمي‏دارند. نگرش چه مثبت باشد و چه منفي، هدايتگر منش و روش انسان است. در نتيجه افرادي که نگرش مثبت و جهان‏بيني استوار بر معارف الهي دارند، به سوي رشد و تکامل گام برمي‏دارند اما آنان که گرفتار نگرش‏هاي الحادي و غير الهي هستند، براساس نگرش خود، در پرتگاه گمراهي سقوط خواهند کرد.

قانونگذار الهي جهت ايجاد جامعه سالم انساني و هماهنگي با نظام هستي، شاخصه‏هايي را براي رفتارها و روحيات بشر بيان کرده، آنها را به سوي مؤلفه‏ها دعوت مي‏کند. حيا، پاکدامني، حفظ حدود و حريم‏ها و ديگر رفتارهاي تعريف شده انساني از جمله شاخصه‏ها هستند که در نوشتار حاضر به بيان آنها مي‏پردازيم.

نکته قابل توجه ارتباط ژرف و تنگاتنگ اين مقوله‏ها با يکديگر است به گونه‏اي که قابل تفکيک نيستند و جداسازي هر يک از اين حلقه‏ها موجب گسست از مباني و اصول مي‏شود.

شايد بتوان گفت سخن عمده‏اي که در مقاله حاضر در ارتباط با عفاف و پاکدامني گفته مي‏شود، تبيين و تفسير روابط بين لايه‏هاي پيدا و ناپيداي عفاف است و اين نوآوري در ارائه طرح (هرم عفاف) است که برگرفته از روايات معصومان(ع) نيز تجربيات عيني و ملموس نگارنده مي‏باشد.

 پرسش‏هاي اصلي پژوهش‏

حقيقت عفاف چيست؟

ريشه و ثمره آن کدام است و چگونه مي‏توان فرهنگ عفاف را در جامعه ترويج کرد؟

آيا مي‏توان طراحي مناسبي براي (عفاف) داشت؟

 ضرورت بحث عفاف در جوامع انساني

از آنجا که آدمي موجودي اجتماعي بوده، از نظر رواني و اجتماعي نيازمند ايجاد روابط انساني با همنوعان خود است، مبحث کيفيت ارتباط و چارچوب‏ها مطرح مي‏شود. مسلّم است ارتباطات انساني به ويژه در جوامع متمدن امروز، منحصر در روابط جنس‏هاي موافق با يکديگر نمي‏شود، اگر چه حتي در صورتي که چنين بود، باز به بحث (عفاف) در کيفيت و پس‏زمينه روابط نيازمند بوديم.

گسترش جوامع انساني با ابعاد گوناگون فرهنگي، اجتماعي و سياسي، گستره روابط بشر را وسعت بخشيده، چون ميزان آسيب‏پذيري در چنين جوامعي بيشتر مي‏شود، بايد اصول و قواعدي جهت حفظ و سلامت اين گونه روابط در نظر گرفت.

معمولاً در محيط کار و بيرون از کانون خانواده، حتي گاه درون خانه، نمونه‏هايي از روابط دو جنس مخالف چه از گروه محرم‏ها و چه از گروه نامحرمان ديده مي‏شود که بايد تعريف شده، متناسب با موازين و اصول شرعي و عرفي باشد، در غير اين صورت موجب بروز مفسده و ناامني رواني و اجتماعي مي‏گردد.

بنابراين لزوم ارتباطات انساني به ويژه در گستره روابط دو جنس مخالف، اعم از محرم و غير محرم، و ضرورت وجود امنيت رواني فردي و اجتماعي و ايجاد جامعه‏اي سالم در سايه بهداشت رواني، بحث در مورد عفاف، ريشه‏ها و پيشينه‏ هاي آن را ضروري مي‏نمايد و نيازمند طراحي و مهندسي صحيح معرفتي در زمينه بهينه‏سازي روابط است.

 مفهوم‏ شناسي اصطلاحات‏

در روند تحقيق و پژوهش، به اصطلاحات و واژگان کليدي برمي‏خوريم که درک و دريافت مفهوم آنها به صورت عملياتي، راهگشاي ما در فهم عميق‏تر مسئله خواهد بود. اصطلاحات کليدي در اين نوشتار عبارتند از:

 عفت (عفاف):

حالتي نفساني (دروني) است که از چيرگي شهوت بر افراد جلوگيري مي‏کند. راغب اصفهاني مي‏نويسد: (العفّة حصول حالة للنفس تمنعها عن غلبة الشهوة.)()

اين واژه در قرآن کريم به معناي عفت و خودنگهداري آمده است: (وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ)() و يا (الذين لا يجدون نکاحاً ...)،()

خودنگهداري هم در مورد نُمودهاي شهواني است مانند آنچه در آيات مذکور آمده، هم در مورد مال حرام يا شبهه‏ناک مانند:

(وَ مَن کانَ غنيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ؛() آن کس که توانگر است از خوردن مال يتيمي که تحت سرپرستي اوست خودداري ورزد.)

براي عفت معاني ديگري مانند (ترک شهوت و پاکي خوي و جسم)() و (نگاهداشت از ارتکاب حرام و درخواست از مردم)،() ذکر شده است که به نوعي هم معناي قناعت در آن نهفته است و هم معناي تقوا و خودنگهداري. از مجموع مطالب پيش‏گفته مي‏توان دريافت که عفاف، نوعي حالت دروني است که انسان را از گناه باز مي‏دارد و سکاندار هدايت رفتارهاي بيروني است. حجاب، پاکي نگاه و خيال و تفکر و ... از مصاديق بيروني و نماد عفاف هستند.

از تعريف راغب اصفهاني چند نکته مهم دريافت مي‏شود:

) عفاف اکتسابي است و اين مطلب از (حصول حالت) فهميده مي‏شود، يعني تحصيلي (اکتسابي) است، نه ذاتي که در اين وصف با حيا مشترک است.

) نوعي بازدارندگي و نگاهداشت در آن نسبت به تمام انواع شهوات وجود دارد و در اين تعريف (غلبه شهوت) مطرح است که ظاهراً چيرگي آن بر عقل منظور است.

) عفاف حالتي است که به (نفس) آدمي برمي‏گردد، پس نر و ماده در آن راه ندارد (چون نفس فراتر از جنسيت است) و اختصاص به زنان ندارد. صفت و حالت عفاف بايد در وجود مرد و زن نهادينه شود.

 حيا

حيا ملکه‏اي است که انسان را از گناه و ارتکاب حرام دور مي‏کند. حيا نيز از امور اکتسابي است زيرا با انجام معاصي، فرد از حيا جدا مي‏شود.() ملکه صفتي است که در نفس راسخ و استوار شده باشد و يا استعدادي است که در پرتو آن مي‏توان کاري را با مهارت و ذوق انجام داد مانند استعداد رياضيات.() بنابراين ملکه حيا در نفس انسان راسخ مي‏شود و در پي آن مهارت زيست پاک و دور از گناه به وجود مي‏آيد. در روايات، حيا از فرشته‏هاي خدا مطرح شده است.

 حد

در لغت به معناي مرز بين دو چيز است که آنها را از هم مشخص و جدا مي‏کند.()

حريم‏

حريم به معناي چيزي است که تماس با آن حرام بوده و به آن نزديک نمي‏شوند. (الحريم: الذي حَرُم مَسّه فلا يُدني‏ منه).()

 حجاب‏

در لغت به معناي (المنع من الوصول، ممانعت از رسيدن به چيزي)() است.

گفته شده که حُجْب و حجاب هر دو مصدر و به معناي پنهان کردن و منع از داخل شدن است.() آيه شريفه (وَ مِن بَيْننِا وَ بَيْنِکَ حِجابٌ)() شاهد بر اين مدعا است. اگر چه در ادبيات عرب و زبان دين (آيات و روايات) براي بحث پوشش زنان از واژه (ستر) استفاده شده و کمتر به حجاب اشاره شده اما در کتب لغت به واژگان (امرأة محجوبة) به معناي زني که خود را با نوعي پوشش پوشانده است،() برمي‏خوريم. در مجموع مي‏توان گفت حجاب ثمره عفاف دروني است که تظاهر و نُمود بيروني يافته است و به نوع پوشش در ظهور اجتماعي افراد و در رويارويي با نامحرم گفته مي‏شود.

(مستورات) به معني زناني است که داراي پوشش و ستر هستند و (محجوبات) به معناي زناني که حفظ حريم مي‏کنند و جدا از مردان هستند.()

(ملکه) در لغت به معناي صفتي است که در نفس راسخ و استوار شده است، به گونه‏اي که از آن جدا نمي‏شود. گاهي از (خُلق)() و گاه از (سجيه) به ملکه تعبير مي‏شود.()

 مروري بر انواع روابط انساني‏

در بحث ضرورت بيان شد که لزوم ارتباطات انساني و نياز رواني و اجتماعي (حس تعلق) موجب ضرورت مبحث عفاف مي‏شود. از اين‏رو پيش از ورود به بحث اصلي بايد به انواع ارتباطات انساني پرداخته، جايگاه عفاف و حيا و ديگر مقوله‏هاي مورد نظر را در اين مجموعه روابط يافت.

در يک نگاه کلي مجموعه روابط انسان‏ها در سه حوزه و حيطه شکل مي‏گيرد: ارتباط با خود که در مقوله عرفان و کشف و شهود راه مي‏يابد؛ ارتباط با خدا که در بخش عبادات و نيايش‏ها تجلي مي‏يابد. اگر چه گستره اين بخش بقيه موارد را نيز در بر مي‏گيرد؛ و ارتباط با همنوعان در هر صنف و گروه که در مقوله علم اخلاق و ارتباطات به معناي اصطلاحي امروزي وارد مي‏شود.

جدايي اين سه حوزه و بحث روي هر يک بدون در نظر گرفتن حوزه ديگر کاري، غير عالمانه و بي‏ثمر خواهد بود زيرا همواره اين سه حوزه ارتباطي روي هم تأثير گذاشته و از هم اثر مي‏پذيرند.

بدون توجه به بُعد اوّل يعني ارتباط با خود که مستلزم خودشناسي است، نمي‏توان ارتباط با خدا را تبيين نمود چرا که (مَن عرف نفسَه فقدْ عرف ربَّه) شناخت خود به شناخت خدا منتهي مي‏شود. ارتباط با خدا در قالب‏هاي تفکر و خلوت با خود و بازنگري در امور زندگي (خودتحليلي، خوداصلاحي و خودشکوفايي) رابطه فرد را در ارتباط با خداوند يکتا تقويت مي‏کند و چگونگي ارتباط با خدا را شکل مي‏دهد؛ همان گونه که ارتباط با خود و خدا شکل‏دهنده ارتباط با همنوعان است. ارتباطات انساني ما برخاسته از نوع نگرش و تحليل ما از مجموعه نظام هستي و جهان‏بيني ما است. انسان‏هاي يکتاپرست و خدامحور در ارتباط با مجموعه همنوعان خود در هر صنف و جايگاه که باشند، به حدود و حقوق الهي و انساني افراد توجه دارند و از آن تجاوز نمي‏کنند زيرا مي‏دانند، برايند حاصل تعدي از حدود خدا و ظلم به نفس است.()

بنابراين مثلث ارتباطي و شناختي افراد (که از سه ضلع خود، خدا و همنوعان تشکيل شده است) نوع جهان‏بيني و چگونگي روابط انسان‏ها با يکديگر و رفتارهاي اجتماعي آنان را مشخص مي‏کند، چنان که عفاف و حيا روابط و رفتارها را نظام‏مند و متناسب با حدود مي‏کند. هنگامي که افراد جامعه حياوارانه زندگي کنند، عفيفانه با يکديگر برخورد مي‏کنند و حدود و حريم‏ها را حفظ مي‏کنند. در سايه انجام تکاليف و وظايف الهي و انساني، به نشاط دروني و بيروني نايل مي‏شوند و حجاب آنها محصول سطوح زيرين است.()

 عفاف، نيرويي دروني با نمود بيروني‏

در بخش مفهوم‏شناسي به اختصار در مورد مفهوم عفاف بحث شد اما در اين بخش به گونه گسترده و کامل، عفاف را از ديدگاه روايات بررسي مي‏کنيم.

گفته شد که عفاف به دست آوردن حالتي نفساني است که از غلبه شهوت بر [عقل ]انسان‏ها جلوگيري مي‏کند. اين صفت از آنجا که وصف عارض بر نفس است، براي نوع انسان مطرح مي‏شود، نه فقط براي جنس خاصي مثل زنان.

در روايات بين انسان‏هاي عاقل و عفيف، رابطه مستقيمي ذکر شده است؛ حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: (من عقل عَفّ).() رابطه عقل و عفاف را از اين نکته نيز مي‏توان دريافت که عفت نوعي اعتدال در امور است و عقل نيز اين معنا را در خود دارد. علماي اخلاق در تعريف عفت مي‏نويسند:

(العفة هو انقياد قوة الشهوة للعقل في الْإقدام علي ما يأمرها به من المآکل و المنکح و ...؛()

عفت عبارت است از پيروي و تبعيت قوه شهوت از عقل در انجام اموري که به شهوت برمي‏گردد از جمله در خوردن و زناشويي و ... .

بنابراين عفت به معناي سرکوبي شهوت نيست که به اصطلاح علم اخلاق (خمود) است. (شره) و شهوتراني به معناي زياده‏روي در امور جنسي يا هر چيز ديگر است و خمودي به معناي خاموش کردن آن و عفت حد اعتدال بين شهوتراني و خمود است.

(غزالي) بدن انسان را به کشوري تشبيه کرده است که زمامداري به نام (عقل) دارد و مأموري به نام (شهوت) که اگر عقل شهوت را کنترل نکند، اين مأمور خطرناک، عرصه را بر افراد مملکت کاملاً تنگ کرده و آنان را به فقر و تباهي مي‏کشد.()

با توجه به اين تشبيه عالمانه، مي‏توان به حقيقت و عظمت فرهنگ عفاف در جوامع پي برد. هنگامي که نيروي دروني عفاف در نفس افراد جامعه ايجاد شود، زمام شهوت در فضاي کلي اجتماعي به دست عقل افتاده، در جايگاه خود اجازه ظهور و بروز مي‏يابد و ميزان بزهکاري‏ها، بي‏عفتي‏ها، بي‏غيرتي‏ها و بي‏بند و باري‏هاي جامعه به حداقل مي‏رسد.

عفاف نسخه‏اي است تجويز شده توسط شارع براي دارا و ندار که احتمالاً در بخش دوم معناي قناعت منظور است و در بخش اوّل به مفهوم خودنگهداري از ارتکاب حرام است.

از يک سو در قرآن کريم آمده است: (وَ مَن کانَ غَنياً فَلْيَسْتَعْفِفْ)() و از سوي ديگر مي‏خوانيم: (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدوا نِکاحاً حَتّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ...)()

مهار نفس و وجود يک نيروي بازدارنده به هنگام يکه‏تازي هواي نفس و خواهش‏ها و شهوات، از اموري است که انديشوران بزرگ دنيا با هر نوع اعتقاد و مليت و مسلک آن را پذيرفته‏اند. زکرياي رازي که در بسياري از علوم به ويژه در حکمت و طب تبحر زيادي داشته، او را (بقراط عرب) لقب داده بودند، در کتاب (الطب الروحاني) ابتدا به شناخت اين نيروي بازدارنده توصيه کرده، پس از بيان نظريه‏هاي سقراط و افلاطون در مورد حفظ نفس مي‏نويسد:

(از اين بيانات نتيجه مي‏گيريم که هيچ نظريه مادي نيست که مهار اميال را تا اندازه‏اي لازم نداند و سهل‏انگاري و هرج و مرج را روا دارد.)()

نقش عفاف در مهار اميال و سپردن زمام شهوات به دست عقل (با توجه به سخنان حکيمانه بزرگان) بيش از پيش نمادين مي‏شود و اين هدايت دروني و نيروي نهاني براي بشر نعمتي بس عظيم است.

 اصول و پايه‏ هاي عفاف و حجاب‏

شناسايي ماهيت هر پديده‏اي (با توجه به اصول و پايه‏هاي آن) در ژرف‏نگري مؤثر است. هر فرآيندي داراي اصول و مباني‏اي است که موجب استواري آن در برابر تندباد شبه‏ها و يورش‏ها مي‏شود و عفاف از اين فرآيند مستثنا نيست.

در يک نگاه کلي اصول زير را مي‏توان به عنوان پايه‏هاي اساسي در فرهنگ عفاف و حجاب برشمرد:

الف) حجاب و به طريق اَوْلي عفاف (که مقدمه حجاب است) از مصاديق حق اللَّه به شمار مي‏رود و اداي اين حق از واجبات است. بايد به زن توجه داد که حجاب تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد از حق خودم صرف نظر کردم. حق همسر او هم نيست تا بگويد من راضي‏ام، بلکه حقي است الهي، از اين‏رو اگر زن همسرداري آلوده شد، اگر خودش و شوهرش راضي باشند، پرونده مختومه نمي‏شود بلکه بايد اجراي حد شود و کيفر گردد، زيرا به حق اللَّه تجاوز شده است.()

در رساله حقوق امام سجاد(ع) حق خدا بر بندگانش با تعبير (و اکبر حقوق اللَّه عليک ...) آورده شده، اداي حق خدا اصل حقوق شناخته شده که ديگر موارد از آن جدا مي‏شود.

ب) عفاف و حجاب، حق نفس انسان بر او هم هست، پيش از آنکه تکليفي شرعي و اجتماعي باشد. اين مطلب را از رساله حقوق امام سجاد(ع) نيز مي‏توان برداشت کرد: (و اما حق نفسک عليک فإن تستوفيها في طاعة اللَّه؛ حق نفست بر تو اين است که آن را تمام در راه طاعت خداوند قرار دهي.)

قرار دادن نفس - با تمام شئون آن - براي پيروي از خدا به جز در سايه عفاف و نيرويي دروني که انسان را از گناه و حرام دور کند، حاصل نخواهد شد. مي‏توان از سخن معصوم اين نتيجه را گرفت که حق نفس انسان بر او حرکت براساس عفاف و حيا در زندگي است.

پ) پديده حجاب تنها يک پوشش نيست بلکه نماد باورها و گرايش‏هاي افراد است، حتي گاه نمادي براي معرفي مليت و فرهنگ بومي مي‏باشد. پس مي‏توان گفت حجاب، ثمره حيا و عفاف، افزون بر حفظ تن و روان فرد، نماد هويت ديني و ملي است.

ت) حجاب مانع حضور اجتماعي زنان نمي‏شود بلکه حکم حجاب و طرح آن در موارد متعددي در قرآن کريم نوعي امضاي حضور اجتماعي زن است زيرا اگر بنا باشد زنان در خانه بنشينند و با نامحرم روبه‏رو نشوند، نيازي به حکم حجاب نخواهد بود.

ث) حجاب و عفاف موجب خودارزشمندي افراد و در نتيجه استواري شخصيت آنان مي‏گردد و سطح عزت نفس را بالا مي‏برد؛ البته در صورتي که براي اين رفتار، دلايل محکمي آورده شود و آگاهانه گزينش گردد.

ج) عفاف و در پي آن حجاب براساس روايات مانع افسردگي و فرسودگي روحي و رواني مي‏شود. حضرت علي(ع) فرمود: (... و ثمرتها قلة الاحزان؛ ثمره و محصول عفاف کم شدن اندوه‏ها است.) بنابراين افراد عفيف داراي نشاط خواهند بود. شايد اين نشاط (که امري دروني و باطني است و نمود ظاهري آن به صورت لبخند و تبسم ديده مي‏شود) به علت پاکي دروني يعني عفاف باشد.

 (هرم عفاف) و بهداشت رواني فرد و جامعه‏

معمولاً به هنگام سخن گفتن از حجاب آنچه بي‏درنگ در اذهان متصور مي‏شود، پوشش و نوع آن است و کمتر به حقيقت حجاب، ريشه‏ها و مراحل شکوفايي آن پرداخته شده است.

به نظر مي‏رسد اگر لايه‏هاي زيرين اين قضيه براي جوانان (به ويژه آنان که کمال‏طلب و حقيقت‏جو و اهل استدلال هستند) تشريح و بيان شود، در پذيرش حکم حجاب و عمل به آن با مشکلي روبه‏رو نخواهند شد.

نگارنده جهت رسيدن به يک تعريف عملياتي و ارائه طرحي ساده (که مبتني بر معارف ديني بوده و براي جوان امروز هم جاذبه داشته و هم از دليل منطقي برخوردار باشد) تلاش پيگير داشته، با بررسي روايات مربوط به حيا، حجاب، عفاف و حدود، حريم و کنار هم قرار دادن قطعات و برش‏هاي روايي، طرحي با عنوان (هرم عفاف) را ارائه مي‏دهد. بديهي است طرح تا رسيدن به مرحله مطلوب، راه زيادي در پيش دارد اما مي‏تواند پايه‏اي جهت تحقيقات بعدي باشد.

جهت بررسي حقيقت عفاف و ارائه راهکارهاي مناسب و عملياتي در جامعه به ويژه جامعه ديني ابتدا بايد به جايگاه آن در مجموعه معارف و پديده‏ها پرداخت. هرگز نمي‏توان پذيرفت که يک حالت و يا صفت مانا (ملکه) بدون آنکه پيشينه و يا ثمره‏اي داشته باشد، قابل تعريف باشد؛ عفاف چنين ويژگي دارد.

در اين بخش از نوشتار هرم هندسي را تصور مي‏کنيم که سطوح متفاوت آن براساس روايات چيده شده است. سطح اوّل را، حيا تشکيل مي‏شود و در رأس و قله آن حجاب قرار دارد و سطوح مياني عبارتند از: عفاف، قناعت، صيانت و نشاط با آرامش دروني.

بديهي است تا زماني که اين سطوح مياني و واسطه‏ها شناسانده نشوند، نيز نقش و تصوير ذهني و بيروني هر يک ترسيم نگردد، نهادينه‏سازي فرهنگ عفاف در جامعه ميسر نخواهد شد. تا زماني که نگاه جامعه به حجاب به عنوان يک تکليف (که به خودي خود مشقت و زحمت دارد) و حتي با نگاهي بدبينانه‏تر يک (تحميل بدون استدلال)(!) تلقي شود، نيز ريشه‏ها و پيشينه‏هاي آن مشخص نشود، نمي‏توان در زمينه ايجاد جامعه‏اي عفيف و باحجاب، موفقيت‏هايي به دست آورد.

استدلال در سطوح هرم به شرح زير است:

 سطح اوّل، حيا

در رواياتي به عبارت (سبب العفة الحياء)() برمي‏خوريم که ريشه عفت، حيا دانسته شده است. نيز روايت ديگر خاستگاه مروت را حيا ذکر نموده و ثمره آن را عفت (اصل المروة الحياء و ثمرته العفة).() در روايت ديگر ميزان عفت را به تناسب ميزان حيا بيان کرده و مي‏فرمايد: (علي قدر الحياء تکون العفّة.)()

بنا بر آنچه در بخش مفهوم‏شناسي در مورد حيا گفته شد، حيا ملکه‏اي است که انسان را از گناه دور مي‏کند و از اين جهت در قلب فرد راسخ و استوار است. اينکه در برخي روايات (تعفّف) (عفت‏ورزي) پس از باحيا بودن مطرح مي‏شود، به نظر مي‏رسد اين تقدم رتبي نشانگر تقدم در متخلّق و آراسته شدن به آن هم باشد. پيامبر اکرم مي‏فرمايد: (ان اللَّه يحب الحيي المتعفف؛() خداوند افراد باحياي عفيف را دوست دارد.)

بنابراين در اولين سطح (هرم عفاف)، حيا قرار مي‏گيرد. حيا موجب جمع و نظام‏بخشي خصال ايماني مي‏شود. شريف رضي عبارت (الحياء نظام الايمان) را استعاره دانسته و منظور را پر کردن خلل و شکاف‏هاي ايمان توسط حيا ذکر مي‏کند. به نظر او حيا مانند نخي که مرواريدها را در کنار يکديگر تنظيم مي‏کند، ايمان را نظم مي‏دهد زيرا فرد باحيا از معاصي دور مي‏شود اما وقتي حيا از بين رفت ايمان مشکل مي‏يابد.()

 سطح دوم، عفاف‏

اين سطح را نيز با استفاده از روايت (سبب العفة الحياء)() مي‏توان برداشت کرد. به وسيله عفت که حالت دروني است، افراد جامعه سايه عقل را بر شهوات خود مي‏اندازند و از لجام‏گسيختگي شهوت‏ها جلوگيري مي‏کنند. اين امر اکتسابي است و بايد با مراقبت و تمرين به دست آيد. البته لازمه اين مراقبه، شناخت عميق نسبت به شهوات و تعاريف و انواع آنها و نيز چگونگي مهار آنها است. در اين مرحله بايد آگاهي‏بخشي به طور گسترده‏اي ايجاد شود، به ويژه از دوره تحصيلات ابتدايي و متوسطه.

 سطح سوم، صيانت‏

در اين طرح، از صيانت با تعبير (حفظ حريم) هم ياد مي‏شود. اين مرحله به حفظ نفس از هر گونه شر و پليدي و تجاوز و هنجارشکني اشاره دارد. در روايت آمده است: (ثمرة العفة الصيانة؛ محصول و برآيند عفت صيانت است.) اگر چه در ظاهر صيانت و قناعت در يک درجه قرار مي‏گيرند اما با توجه به معناي ظريف صيانت مي‏توان دريافت که پس از نهادينه‏سازي صيانت، به قناعت مي‏توان رسيد.

حفظ حريم، نزديک‏ترين مرحله به حجاب حقيقي است زيرا پوشش بدون توجه به حريم‏ها و دوري از اختلاط و آميختگي‏ها نمي‏تواند مفهوم حقيقي حجاب را برساند.

از امام رضا(ع) در مورد قناعت پرسيده مي‏شود و حضرت مي‏فرمايد: (القناعة تجتمع الي صيانة النفس و عزّ القدر ...؛ قناعت مجموع صيانت (حفظ) خويش و عزت نفس و ... است.)

 سطح چهارم؛ قناعت‏

اين سطح با توجه به رواياتي که قناعت را ثمره عفت ذکر کرده‏اند تنظيم مي‏شود.

حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: (ثمرة العفة القناعة؛() قناعت برآيند و محصول عفت است.) پيش از اين بيان شد که برخي مفسران کلمه عفت در بعضي آيات را (قناعت) معنا کرده‏اند، که احتمالاً سبب آن به علت نزديکي معناي اين دو است: نه اينکه مترادف باشند. از قناعت با تعبير (حفظ حدود) نيز مي‏توان ياد کرد زيرا معمولاً افرادي که ملکه قناعت در وجود آنها شکل گرفته باشد، به حد خود، راضي و قانع بوده، به حدود ديگران تجاوز نمي‏کنند.

در طرح مذکور اين صفت چنين تبيين مي‏شود که فرد باحيا در نگاه به پيرامون خود عفيفانه برخورد مي‏کند و مانع از چيرگي شهوت مي‏شود و به آنچه خداوند در اختيار او قرار داده، قناعت مي‏کند و حدود ديگران را مراعات مي‏کند. او در نگاه، سخن گفتن، جلب توجه و ... روي يک خط و مرز مشخص حرکت مي‏کند، با حالت (قناعت). اين ويژگي محصول صيانت است چنان که پيش از اين بيان شد. گفته شده است: (علي قدر العفة تکون القناعة؛() ميزان قناعت بستگي به عفت دارد.

منبع : شمیم